-
شررررط!
جمعه 6 مهرماه سال 1386 12:51
با خودم شرط می کنم! نمی دونم می زنم زیره شرطم یا نه نمی دونم خودمم گول می زنم یا نه نمی دونم! از الان هیچی نمی دونم ولی اینو مطمئنم که این شرطم رو با تمام وجود می خوام اجرا شه . می خوام یه دانشگاه هر ی باشه تهران باشه. می خوام همین جا باشه. هرجای دیگه ... خصوصا تهران. من با خودم شرط می کنم که اگه لو رفتم تا اون موقع...
-
عزیز بودن!
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 00:27
چرا من به هر چی دست می زنم اون چیز عزیز می شه؟
-
من عشق می کنم!
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 22:42
من حال م یکنم شماها رو میبینم! همچون پرستوهای دست در دست هم و خوش بخت و اینا! همه چی هم دیگه رو می دونین و به حرفای هم گوش می کنین ! همچینا! چندشم می شه!! چه قدر مزخرفه من اولویت سوسک توی فاضلاب هم نیستم!!! حداقلش اینه کسی به من نمی گه عکستو از توی ۳۶۰ بردار! (مثلا!) و منم مثل گااااااااو بگم باشه ! نمی دونم چرا حسودیم...
-
الاغ!
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 22:36
من دارم قاطی می کنم! من کشفیات بزرگی دارم که هیچ کس اونا رو درک نمی کنه! من خیلی مشکلا دارم که خیلی ها درکش نمی کنن! چی بگم بهتون؟! آخخخخخخخ ! خیلی وبلاگ نوشتنم میاد! چرا من این قدر الاغم؟!
-
گت آو می !
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 23:20
ولم کنین! ول کنین منو! خودمو دارم کنترل می کنم گریه نکنم! دیگه چرا گیر می دین؟ میخوام تنها باشم ! ولم کنین!!!
-
چه قدر؟!
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 22:58
چه قدر من بخندم و شماها فقط نگاهم کنین؟ می شه یه لبخند کوچولو ... ؟ می شه؟ بسه دیگه ! شورشو در آوردین ! خوش به حالتون هم دیگه رو دارین ... خوش به حالتون ... غبطه و اینا ... دلم برای این که بشیم توی مس روم بنویسم تنگ شده ... خیلی خیلی ...
-
خسته
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 21:45
یه مدت بود نقابم رو برداشته بودم ولی حالا می فهمم با نقاب می شه زندگی کرد ... بدون نقاب نمی تونی موفق باشی ! بدون نقاب یعنی این که بدون هیچ پناهگاهی بری وسط جنگ! بدون نقاب نمی شه می خوام بخندم می خوام قارچ قارچ بخندم توی بدترین شرایط توی افتضاح ترین موقعیت نمی خوام هیچ وقت گریه کنم هیچ وقت عامل ضغفه می خندیم! بلکه...
-
ندارم
جمعه 5 مردادماه سال 1386 23:38
حوصله ی خودمم ندارم چه برسه به بقیه حالم از خودم بهم میخوره کاش یکی ...
-
دوباره !
جمعه 5 مردادماه سال 1386 19:58
دوباره داره حسش میاد ! حس این که دستمو بزارم روی کیبورد و چیزایی که مدت هاست توی ذهنم انباشته شدن بریزم بیرون ! یک ماه ! شایدم بیش تر ! عجب حس عجیبیه این نوشتن ! بعضی مواقع از نوشته های خودم خوشم میاد !( خودمتشکری از خودتونه!) هان چی؟ حسش دوباره رفت ! تنهاییمو زدن بهم ! یکی جفت پا پرید توش !
-
حس !
جمعه 5 مردادماه سال 1386 19:52
حس نوشتن حس خوندن حس حرف زدن ! تمام اینا پریده ! اگه هم میاد و اگه هم به حس مورد نظر محل بدم سریع مثل سگ پشیمون می شم ... نوشته رو پاکش می کنم و حرف زده شده رو پس میگیرم ! نمی دونم چرا این طوری شدم ! نمی دونم کیم کجام چی کار می کنم! می خوام چی کار کنم؟ این آدمایی که من دوستشون دارم دوستم دارن؟ اونی که من دوستش ندارم...
-
خنده !
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 16:24
من همین طوری خنده ام میاد! چی کار کنم؟
-
میان ...
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 22:15
میان می گن فرق کردی ! تغییر کردی ! ساکت شدی ! نمی خندی مثل سابق ! خنده هات تصنعی شده ! بی تفاوت شدی ! شاید شاید شاید ! می دونم می دونم می دونم! اما کاش یکی می پرسید چرا؟ یکی می گفت میخوای کمکت کنم؟ مگه از دست کسی هم کمکی برمیاد؟ اون بچه ی همیشه شیطون و خندون فعلا داره توی خودش غرق می شه ! داره توی اتفاقای اطرافش له می...
-
فاجعه!
جمعه 29 تیرماه سال 1386 23:06
فاجعه زمانی رخ می ده که آدم به حرف های خودشم نتونه عمل کنه! آدم بفهمه په ! هر چی فکر می کرد ز بیخ غلطه ! ------------------------ جنبه ی من اومده پایین یا حرفای شما زیادی بد شده؟ دارم به خودم شک میکنم! قبلا هر چی می گفتن من باکیم نبود ! الان مثل خررررر بهم برمی خوره!! چته عوضی؟ ----------------------- چرا فکر کرده من...
-
دنیا؟ خوردنیه؟
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 23:45
دارم فکر می کنم! فکر! دارم از فکر کردن میمیرم! شکل فکر کردن شدم! به حرفای ملی! ... دنیا رو اصلا دوستش ندارم!
-
کاشششششش!
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 15:23
می شه فیلم زندگی رو برگردونید عقب؟
-
وقتی که! آره!
جمعه 8 تیرماه سال 1386 13:50
وقتی آدم نوشته ای رو به خاطر نظراتش می نویسه ... وقتی نوشته ای رو می نویسی تا بقیه بیان بگن خوب بود عالی بود و اینا ... وقتی می نویسی ولی قصدت نوشتن نیست ... اون وقت .. وقتی کسی برات نظری نده ... کسی نگه خوب بود ... فحش می دی به خودت! و منم بهت می خندم! چون ابلهانه ترین نوشته اونیه که به خاطر یه کس دیگه نوشته شده باشه...
-
حال!
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 14:44
یه چیزی خیلی کیف می ده! اونم اینه که مثلا الکی چند تا ستاره بذاری بگی این یه لغت زشته! بعد بگی هر کس می خواد بیاد تا بهش بگم! ولی کسی نمی دونه تو الکی گفتی که! هه هه!! خیلی حال می ده!
-
من ...
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 14:37
من حوصله ام سر رفت!
-
اعلم!
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 21:31
چه قدر راحت آدم ها عاشق هم دیگه می شن! به نظرشون اون یکی خیلی باحاله! برای هم الگو می شن! و خیلی چیزای دیگه! و از اون راحت تر این که خیلی راحت فحش رو می کشن بهم!! عجب پدیده ایه این بشر! اندر کفشم! خیلی حرف دارم! از این حرف چرتا هست ها! از اونا! اما بازم دارم برای خودم می گمشون! چرا؟ الله و اعلم!
-
لج در آر!
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 21:28
می دونی می دونی می دونی می دونی! نمی دونی! چه قدر لج در آره وقتی می خوای اهمیت ندی به حرف های بقیه راحت ناراحت نشی اما کاملا عکسش ایجاد می شه! آشغال عوضی!
-
هوم!
شنبه 2 تیرماه سال 1386 15:24
هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم! چی بگم؟
-
دست من نیست! باور کنین!
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 14:54
من چی کار کنم از سیگار متنفرم؟ از آدمی که سیگار می کشه متنفرم! از کسی که یه دود رو می کنه تو و می ده بیرون حالم بهم می خوره؟ این دست منه؟ این برمیگرده به خاطره ی بچگی! وقتی توی آشغال سیگار می کسی اولین کسی که میاد توی ذهنم یکی از دایی های مامانمه که ازش متنفرم! اونم از ما متنفره! من از تک تک بچه هاش حالم بهم می خورد!...
-
وهههاییی!!
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 21:48
آقا من تا حالا نلرزیده بودم!! باحال بود! دوباره دوباره! یه بار اصلا و ابدا فایده نداره!!
-
دقت نمودی؟
جمعه 25 خردادماه سال 1386 21:12
دقت کردی وقتی با عشق نوشتن بنویسی می تونی مطلبتو هزاربار بخونی انگار که دفعه ی اولته! آدم لذت می بره وقتی این طوری می نویسه!انگار نوشته داره با آدم حرف می زنه! جون داره! همچین به دل آدم میشینه! آره دیگه! حس آرامش بعدش مثال زدنی نیست ... انگار راحت شدی! خالی شدی! از چیزایی که تلنبار کرده بودی توی خودت بمونه!
-
کو؟
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 15:23
می دونی چیش باحاله؟ اینه که تو به خاطر یه موضوع حرص می خوری خود خوری می کنی شب نمی تونی بخوابی سرت درد میگیره .... بعد به راحتی تموم می شه! و برمیگردی میخندی به خودت! اخلاق من این طوریه که زود همه چیزو فراموش می کنم یا طبیعت همه همینه؟ انگار نه انگار! اون همه دلخوری ای که داشتم نابود شد رفت! عجیبه! تعادل ندارم من!
-
بعضی ...
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 19:33
بعضی مواقع آدم در نهایت شوخی و بچگی و شاید هم عشقی همین طوری یه چیزی می گه و به نظر خودش اصلا حرف بدی نیست و وقتی نتیجه شو میبینه سنکوب می کنه! مثل اینه که بخوای بری توی یه استخر و تو مطمئن باشی آبش ولرمه! حتی یه کم هم داغه. یعنی یه حسی بهت می گه این طوریه. تو بخارهاش رو هم حتی می بینی! چشماتو میبندی با سر می پری تو...
-
آرامش بعد از طوفان!
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 17:01
چقدر نوشتن ... اونم نوشتنی که کسی برات شاخ نشه ... کسی منظورتو اشتباه نفهمه لذت بخشه !! برای اولین بار ناراحت شدم! از ته قلبم ناراحت شدم! خیلی خیلی! ولی به درک ... هیشکی حتی اونی که توی بدترین شرایط باهاش بودم نیومد بگه چته ... روزگار ییییییییییییییییییییییه برای خودش! گور باباشون ...
-
تو روحتون ......
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 16:38
از همشون متنفرم! از تک تکشون! از تمام اونایی که منتظرن یه حرفی بزنی و به نفع خودشون ازش استفاده کنن! متنفرم! بی نهایت! باورت می شه داره گریه ام میگیره؟ اه! احمق! آخه این قضیه لیاقت گریه کردن داره؟! ... حالم بهم می خوره! از خودم! از اونایی که ... من اگر برم در مورد نظر یکی توی یه جایی نظر بدم خیلی فوضول محسوب می شم ولی...
-
راضیم به رضای ....
شنبه 19 خردادماه سال 1386 21:22
کاش می شد چشم ها رو بست تا ۱۰ شمرد و باز کرد و بعدش همه چیز برمی گشت به حالت اولش ... اون اتفاق نیفتاده ... هیچ اتفاقی هنوز نیفتاده که تو رو از این رو اون رو برگردونه ... تو جلوش رو میگیری... همه چیز روال قبلی رو ادامه می ده .. ۱... ۲... ۳... ۴... ۵... ۶... ۷.. ۸... ۹.. نه! می ترسم اون طوری بدتر باشه ... بذار همینی که...
-
تغییرات
شنبه 19 خردادماه سال 1386 20:56
چقدر آدما راحت عوض می شن.... خیلی راحت ... فکر کن! اونی که این همه ادعای خدایی داشت! ادعای وطن پرستی داشت! این همه می گفت ایــــــــــــــــــــــــــران! مقنعه اش جلو بود! به دماغشم می رسید! حالا ... واقعا آدما راحت عوض می شن! از آینده ی خودم می ترسم! یعنی ممکنه منم یه روز این قدر عوض شم؟