قاطی پاتی

قاطی پاتی!

قاطی پاتی

قاطی پاتی!

دست من نیست! باور کنین!

من چی کار کنم از سیگار متنفرم؟ از آدمی که سیگار می کشه متنفرم! از کسی که یه دود رو می کنه تو و می ده بیرون حالم بهم می خوره؟ این دست منه؟

این برمیگرده به خاطره ی بچگی! وقتی توی آشغال سیگار می کسی اولین کسی که میاد توی ذهنم یکی از دایی های مامانمه که ازش متنفرم! اونم از ما متنفره! من از تک تک بچه هاش حالم بهم می خورد! خانواده ای که مدام کارشون تحقیر بود!

من بوی سیگار رو از ۱۰ متری تشخیص می دم! من نمی تونم بوی سیگار رو تحمل کنم! باور کنین نمی تونم!

 

نمی تونم نحمل کنم کسی که خوشم میومده ازش فکر می کردم می شناسمش ... سیگاریه !!

نمی تونم! باور کنین نمی تونم! برام سخته! مثل یه ضربه ی بزرگ بود! فکر می کردم اونایی که دور و اطرافمن سیگاری نیستن!

نمی تونم! باور کنین نمی تونم! به جون عزیز ترین کسم نمی تونم تحمل کنم! نمی تونم ... نمی تونم.....

 

مثل اینه که بیان به تو بگن بچه ات معتاده! یا یه همچین چیزایی! خدایا! من چه گناهی به درگاه تو کردم این قدر باید شوکه شم؟

چه گناهی؟ هان؟ چه گناهی خدا؟

 

وهههاییی!!

آقا من تا حالا نلرزیده بودم!!

باحال بود!

دوباره دوباره!

یه بار اصلا و ابدا فایده نداره!!

 

دقت نمودی؟

دقت کردی وقتی با عشق نوشتن بنویسی می تونی مطلبتو هزاربار بخونی انگار که دفعه ی اولته!

آدم لذت می بره وقتی این طوری می نویسه!انگار نوشته داره با آدم حرف می زنه!

جون داره!

همچین به دل آدم میشینه!

آره دیگه!

حس آرامش بعدش مثال زدنی نیست ... انگار راحت شدی! خالی شدی! از چیزایی که تلنبار کرده بودی توی خودت بمونه!