قاطی پاتی

قاطی پاتی!

قاطی پاتی

قاطی پاتی!

پارن وان!

گشت. مدت ها بود می گشت.

هیچ کس نمی دانست از کی و به دنبال چه.

از روی کاناپه شروع کرد. زیرش. کنارش.

 زیر فرش.

 زیر تخت.

کمد لباس ها اسباب بازی ها همه و همه.

حتی توی جوراب هایی که برای شب کریسمس آویزان شده بودند.

کیس کامپیوتر را باز کرده بود و می گشت.

فقط می گشت.

اما نکته ای که وجود داشت این بود که هیچ وقت دو بار به سراغ یک مکان نمی رفت.

هیچ وقت دیده نشد دو بار برای اطمینان خاطر سطل شکر را بگردد.

قانون این بود :   هر جایی فقط یک بار گشته می شود!

هیچ وقت این قانون را نشکست.

 

....

ادامه ی داستان در برنامه ی بعدی!

 

الهی ...........

تا حالا با هم در جا در یک زمان تا این حد از این همه آدم بدم نیومده بود!

واییییی!! اضطراب امتحان ریاضی گرفته منو!

الهی تیکه تیکه شی قلمی!

فردا هم دو تا بچه ی تقس به مدت ۴ روزمیان خونه مون!

چه شود!!!!!!!!

 

نابود شدن

دارم نابود می شم ...

ذره ذره ...

آهسته آهسته ...

یعنی ذره ذره - آهسته آهسته بود ...

الان در حال سقوط به نابودیم ...

باورش سخته ...

تحملش سخته ...

خداااااا! خسته شدم! می فهمی؟