-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 18:04
خدددددددددددددداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!! خیلی خسته ام ... از نبودنش ... از نبودنشون ... از همه چی ... می دونی! همه می گن به تو چه! می شه بپرسم چی به من ربط داره؟ کارهای دوستام که به من ربطی نداره! حرفایی که به ملت می زنم که به خودم ربطی نداره! پس چی به من ربط داره؟؟ می شه مشخص بشه؟
-
به قول ..
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 17:44
به قول یه نفر چه قدر بده جزو اولویت های هیچ کسی نباشی! خیلی بده!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 17:52
آی آی! همچین حرصم می گیره از این آدما که توی کلاس فکر میکنن خیلی عاقلن و چه می دونم ریش رسفیدن! ----------------- داشتم فکر می کردم به این که چرا یکی نمی گه هوی! اینم هستا! نه واقعا چرا؟! ---------------- چه قدر من بدشانسم! نه واقعا چرا این قدر بدشانسم؟ هدفش چیه؟
-
وای!
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 17:49
الان یه چیز توپ به عقل ناقصم رسیده بودا! ولی یه هو پرید! عجبا!
-
هوووووووووووووم!
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 20:01
هعی! روزگار! شیطونه می گه ... وای وای! شیطونه چه قدر حرف می زنه! ولش! مهم نی! هه؟ نی !
-
این وسط دارم له می شم!
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 19:36
عکس یه نفرو دیدم توی ۳۶۰ ... تو کفش بودم! ایول ایول! بعد نگاه کردم به عکس باحجاب خودم! دیدم چه قدر با حجاب ضایعم توی عکس! اما بی حجاب ... خیلی باحال ترم! بین عقایدم دارم له می شم! بین این که چرا من نباید ... نمی دونم! کاش .............
-
می دانستی آیا؟
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 19:11
می دونستی خیلی دوست دارم خدا؟
-
همه ...
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 18:59
همه می گن من خیلی پرروئم! راست می گن؟ به قول فروتن : همه به من می گن دیوونه! من که از بچگی بارم روی دوش خودم بوده آزارم به هیشکی نرسیده من که به همه پول قرض می دم من دیوونه ام؟بی بی راست می گه همه می گن من دیوونه ام؟ همه خیلی حرفا می زنن! گور باباشون!
-
چرا؟
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 18:44
چرا همه یه روزی ولت می کنن به حال خودت؟ چرا دیگه امیدی نیست به بودن در کنار کسی وقتی غمگینه؟ چرا وقتی نشستی به یکی توی بدترین شرایطش کمکش کردی اون حاضر نیست به تو کمک کنه؟ رابطه ی یک طرفه ... ؟ منت نمی ذارم! هر چی باشم نه مغرورم نه منت گذار! فقط شاید بعضی مواقع آدم دلش بخواد یکی هم اونو راهنمایی کنه! شاید بخواد طرفش...
-
نظرتون چیه؟
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 18:43
حال نکردم با پست قبلی پاکش کردم!مشکلی داری؟ گفتم بشینم یه کم درد دل کنم و اینا!حوصله ام سر رفته بود! می دونستین چند وقتیه همین طوری دور همی تب دارم؟یه هفته می شه!روی هوا تب دارم! چند وقتیه روی هوا دور همی مدام نفسم می گیره! همین چند روز پیش بود مفصل مچ پام ناجور درد می کرد!نذاشت بخوابم! بدجوری کم می خورم! کی باورش می...
-
دلم از تاریکی ها خسته شده ...
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 18:23
جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه/ زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه کی می دونه تو دل تاریک شب چی می گذره/ پای برده های شب اسیر زنجیر غمه دلم از تاریکی ها خسته شده/همه ی درها به روم بسته شده من اسیر سایه های شب شدم /شب اسیر تور سرد آسمون پا به پای سایه ها باید برم/ همه شب به شهر تو دیگه جنون دلم از تاریکی ها...
-
نمی دونم!
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 18:11
نمی دونم چرا بعضی مواقع فکر می کنم خیلی دوستش دارم! یعنی هر کاری می کنم براش! هر چی بخواد ازم براش پیدا می کنم! در سرکوب کردن انی جور چیزا بسیار موفقم! من می تونم! من باید همیشه این طوری بمونم!همینی که بودم و هستم! هیچ وقت نتونستم به کسی بگم دوستش دارم!به هیچ کس! (فکر بد نکنین ها! جنس خودم منظورمه!) واقعا چرا من این...
-
هر کاری که ..
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 16:05
هر کاری من می کنم به همه ربط داره! اگه سرانجامش خوب باشه اونا مشوقم بودن اگه نه اونا بهم گفته بودن که این کار آخر عاقبت نداره! خدایی مسخره تر از این ممکنه؟ به دوستم که هم جنس خودمه یه تیکه از سر شوخی می پرونم اونم می خنده اونوقت دوست جنس مخالفش برای من شاخ می شه! می گه این چی بود گفتی؟ آخه به تو چه؟ نه اصلا مگه به تو...
-
اعتصاب!
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 15:42
اعتصاب کردن این معلما دوباره! شورشو در آوردن دیگه ها! هر چیزی حدی داره! نمی گم حقشون نیست اما خب در شان یک معلم ها هم این کار نیست! دو روزه مدرسه روی هواست! علافیم! امتحان فیزیک داشتیم! معلوم نشد چی شد! نمی گم سر و کله زدن با ما آسونه گچ خوردن لذت بخشه! اما خب! خودشون قبول کردن! غیر از اینه؟ * منم اعتصاب کردم در نظر...
-
این ....
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 21:37
این وبلاگ شده .... یه تیکه ی بزرگ که حرفامو توش می زنم و باعث شده هیچ وبلاگ دیگه ای رو آپ نکنم! خوبه؟بده؟ تازه این جا از نظر هم خبری نیست! بدی نیستا! عادت دارم به تنهایی و نادیده گرفتن! به قول خودم : دنیا دو روزه! خوش باش! نه؟ آره!!
-
می پسندم!
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 21:51
چه قدر خوبه آدم یه وبلاگ داشته باشه فقط فقط برای خودش! هر چی می خواد بنویسه ! کسی هم نمی فهمه این کیه چیه! مهمه؟ نه! می تونی هر چه قدر دلت می خوا آپ کنی! هر چی دلت میخواد بگی! نه کسی ناراحت می شه نه سرزنشت میکنه! باحاله ها! شاید یه روزی ادرسشو به یکی دادم! ولی نمی دونم!شاید کار اشتبی باشه! هعی!روزگار!
-
چرا؟
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 21:34
چرا باید همیشه این منباشم که این وسط مالیده می شم؟(منحرفا!) نه واقعا چرا؟ من همه چیزو جور کنم همه رو با هم آشتی بدم بعد یه هو انگار که من نباشم همه می رن پی کار خودشون! نمی گن این کی بود!چی بود!چی کار کرد!مرد!زنده است!هیچی! از این حس بدم میاد!از اینکه به فکره یه عده ای باشم اما اونا هیچ اهمیتی به من ندن!از اینکه با...
-
شیرکاکائو+ماست موسیر+سوسیس
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 21:13
چه پدیده ای می باشد این مفت خوری! ما رو برده بودن نمایشگاه صنایع غذایی! مزخرف بودا! یعنی هیچی نداشت! مزخرف بود! بعد ما دو تا ماست و موسیر بزرگ و یه دونه کوچیک خوردیم! شیر کاکائو خوردیم! تازه! همرا باهاش سوسیس هم خوردیم! بعد این قدر دلم درد گرفت که نگو! اما مهم نیست! مهم کیفیه که کردیم! تازه!یه خانومیه هم بود هی می گفت...
-
خوشی الکی!
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 22:15
وهههایی!! این قدر الان من الکی خوشم! نمی دونم چرا! دور همی خوشم! چه قدر خوش بودن چیز باحالیه! اینو می نویسم یادم باشه هیچ وقت عین برج زهر مار نشم!
-
کاش!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 21:00
دلم براش تنگ شده ... این قدر دلم براش تنگ شده که حد نداره کاش این اتفاق ها نمی افتاد ... کاش! چه قدر دلم برای اون موقعی که به آب می گفتم بوورر تنگ شده ... چه قدر دلم برای یه دوست یه دوست واقعی که همیشه باهام باشه تنگ شده ... چه قدر دلم میخواد تهرانی بودم تا با گاری بودم دلم میخواد کرمانشاهی بودم تا با به به و پش پش...
-
فوضول!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 20:52
همین چند وقت پیش بود وبلاگ پشه رو یافتم! وبلاگی که می خواست کسی پیداش نکنه و من ... نمی دونم! کار بدی کردم؟ آره! من خیلی فوضولم ... من اون قدر گشتم گشتم تا وبشو پیدا کردم.به همین راحتی! خیلی دلم میخواست بدونم ناراحت شده یا نه ! بهش گفتم یه روزی یه تیکه از یه وبی رونشونش می دم ببینم بلده پیداش کنه یا نه ... وای فکرکن!...
-
معنی!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 20:42
خستگی! یه کلمه با کلی معنی! یعنی بیزاری یعنی بی کسی یعنی تنهایی یعنی نمیخوای کمکم کنی؟ یعنی خدا!!!!!!!!
-
در کف آفرینش!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 20:33
همین طوری به عکسش نگاه کردم! همین طوری فقط نگاه کردم! جل الخالق! این خدا هم عجب کارایی بلده ها!
-
حرف!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 20:30
خیلی دلم میخواد .... اما می ترسم ...! می ترسم از بعدش! ترجیح می دم ...... ! امن تره!
-
عمر!
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 20:28
یه مجری ای توی تی وی گفت که : کسایی که خوش بینن عمرشون بیش تره .... یادم باشه بدبین باشم!
-
حس!
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 22:45
بعضی موقع ها آدم حس اضافی بودن می کنه! حس اینکه الان باید گم شی بری بیرون! الان باید ساکت باشی چون وقتش نیست حرف بزنی! دقیقا حس اضافی بودن! حس مزاحم بودن! و وقتی بر میگردی نگاه میکنی که چرا؟ چی شد یه هو؟ یه چیزی یه کسی رو میبینی! مثلا خوشحال و شاد و خندان داشتی حرف می زدی می خندیدی که یه هو میبینی فقط تویی که داری می...