-
تنگ تنگ!
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 18:20
دلم برای یه نفر تنگ شده! برای یه نفر که زیاد ازش خوشم نمیاد! دلم برای چرت و پرتاش لک زده! این که بیاد منو عصبانی کنه ... این که هی پی ام بده و چرت بگه ... و من هی به خودم بگم ایگنورش نکن ... چراغتو براش خاموش نکن ... جوابشو بده ... دلم بد جوری برای یه نفر تنگیده! دل تنگی اصلا جالب نیست! دوستش ندارم! چه قدر از لج بازی...
-
ترسو
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 18:15
من این جا کیم؟ چیم؟ کی می دونه من کیم و چی کارم؟ اون جا! همه می دونن! چرا این جا نمی دونن؟ چون من می ترسم از نشون دادن خود واقعیم به اونایی که می شناسنم؟ اونایی که ۴ سال باهاشون بودم؟ من یه ترسوی رذلم!(رزلم؟رظلم؟رضلم؟ :دی!)
-
داد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 22:17
چرا همیشه برای کمک خواستن باید داد زد؟
-
مجلب!
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 22:09
چرا می خوای برای جلب توجه بگی که ... خسته نشدی؟ می شه ما هم یه کم اظهار وجود کنیم؟ یه لحظه ... فقط یه ثانیه ... می ری اون طرف؟
-
من هیچی نیستم ...
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 22:06
گفتم اعتماد به نفس من به یه تف بنده؟ نگفتم؟ می گم!!! من هیچی نیستم! به معنای واقعی! توی هیچ کاری هیچی نمی شم! دلم برای خودم می سوزه ... حالم از افکار خودم بهم می خوره... کی می شه تموم شه؟
-
چلچراغ...
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 13:29
من همینم که هستم!!! آره! من هیچ شباهتی به چیزی که باید باشم ندارم! همینم که هستم! یاد ویژه نامه ی چلچراغ افتادم!! ولی خب! همینه که هه! همینه که هه؟!!
-
مهمه؟
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 13:06
مهمه من تا حالا نرقصیدم؟ چیش مهمه؟ چه اهمیتی داره؟ چه قدر بدم میاد این قدر از جنسیتم دورم! چرا؟ چرا من این طوریم؟ چرا یه نقاب د ونقطه دی زدم؟ چرا هی فرت فرت می خندم؟ چرا؟! خدایا! خسته شدم! من می خوام خودم باشم! گناهه؟
-
اوکی یا نوکی؟
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 22:52
هر کسی احتیاج به تایید شدن داره! همه! مگه می شه .... ؟! مرض من خیلی خیلی بالاست! درجه اش خیلی بالاست!!!!
-
خوبه!
شنبه 5 خردادماه سال 1386 22:22
چه قدر فرو رفتن توی تنهایی خوبه .....
-
پارن وان!
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 21:30
گشت. مدت ها بود می گشت. هیچ کس نمی دانست از کی و به دنبال چه. از روی کاناپه شروع کرد. زیرش. کنارش. زیر فرش. زیر تخت. کمد لباس ها اسباب بازی ها همه و همه. حتی توی جوراب هایی که برای شب کریسمس آویزان شده بودند. کیس کامپیوتر را باز کرده بود و می گشت. فقط می گشت. اما نکته ای که وجود داشت این بود که هیچ وقت دو بار به سراغ...
-
الهی ...........
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 22:14
تا حالا با هم در جا در یک زمان تا این حد از این همه آدم بدم نیومده بود! واییییی!! اضطراب امتحان ریاضی گرفته منو! الهی تیکه تیکه شی قلمی! فردا هم دو تا بچه ی تقس به مدت ۴ روزمیان خونه مون! چه شود!!!!!!!!
-
نابود شدن
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 20:54
دارم نابود می شم ... ذره ذره ... آهسته آهسته ... یعنی ذره ذره - آهسته آهسته بود ... الان در حال سقوط به نابودیم ... باورش سخته ... تحملش سخته ... خداااااا! خسته شدم! می فهمی؟
-
نه! نه نه!
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 23:09
حسود ... دمدمی مزاج ... نمی خوام! من نباید این طوری بشم!
-
کند
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 22:21
داد زدم : -مرسوله ی پستی یعنی همون بارکد و اینا؟!!؟! -آره آره! صبر کن الان میام! نبندیش ها! باتوئم! نبندی ها! قطع نشه ها! ... با تمام سرعت دنبال خودکار و کاغذ گشت و اومد پیش من. از همون خط اول اول شروع کرد به خوندن تک تک کلمات ... از این کار متنفرم! ... نمی تونم کند بودن یه نفرو تحمل کنم ... خودکار رو از دستش کشیدم و...
-
خر الاغ نفهم منت کش بدبخت بیچاره ابله منگل چل خل ... دیگه ...
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 20:40
نه واقعا آدم تا چه حد می تونه منت کش باشه؟ نه واقعا تا چه حد؟ زشته بده خجالت بکش! شرم کن! حیا کن! خوشت میاد ضایع شی؟ حال میکنی ضایع شی؟ ابله! احمق! نیگا! نه تروخدا نیگا! منت کش! چی کار کنم نمی تونم قهر هیچ کسی رو ببینم؟ ابله! یه کم فحش پلیز!
-
لج و لج بازی !
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 23:19
آره داوش! ما لج باز تر از شماییم! نشناختی هنوز منو! میگردیم!
-
لعنتی!
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 21:32
تا حالا موقع عصبانیت تا این حد خودمو کنترل نکرده بودم! قابل تحسین بود! باور نمی شد اون تونسته رابطه ی ما رو خراب کنه! خیلی راحت تونسته یه رابطه ی طولانی رو خدشه دار کنه! لعنت به همشون! آره آره! واقعا لعنت به همشون!
-
کی گفته نظر من مهمه؟
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 21:26
اصلا چرا نظر منو می خواین؟ اصلا چرا به من میگین وقتی نظر من نقش بوق مطلق رو بازی میکنه؟ اصلا مهم نیست من کجا رو ترجیح می دم! چی رو ترجیح می دم! چی ناراحتم می کنه! چی ناراحتم نمی کنه! مهم اینه که بقیه ناراحت نباشن! آره عزیزم! تو نقش یه بوق رو داری!همین و بس! دیگه هم چونه نزن! حتی شما دوست عزیز!
-
آخخخخخخخخخخخخخخخخ
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 20:25
آییییییییییییییییی همچین یه کتک دلش می خواد .... آییییییییییییی ... تا حالا تا این حد دلم نخواسته بود یکی رو بزنم ! الان دقیقا آن چنان شعله ی خشم در درونم زبانه می کشد که نگو و نپرس! کثافت عوضی آشغال! واقعا یکی تا چه حد می تونه ... ؟ هوم! حالا! حالیش میکنم! آن چنان می زنم که نفهمه از کجا خورده ... آره داداش! فکر کردی...
-
احمق ابله جو زده!
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 19:56
وای این قدر خوشم میاد گوشی رو بذارم کنار تی وی یا پی سی ... بعد وقتی این موج ها افتاد رو مانیتورشون ... زود تر از این که اس ام اس برسه گوشی رو بگیرم توی دستم ... وای چه حالی می ده!!!!! اه اه! عقده ای!
-
معلق
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 19:28
معلقم ... بین زمین و هوا بین اعتقادات خودم و بقیه بین دوست داشتن یا نداشتن .... نمی دونم چرا هر کاری می کنه حرص می خورم! نمی فهمم برای خودش نگرانم یا بقیه یا خودم؟ نمی دونم چرا این قدر باید بهش یا بهتره بگم بهشون فکر کنم ... کاش از بین می رفتن ... کاش نابود می شدن تمام این حس های تازه و نفرت انگیز می شدم همون بچه ی...
-
موجی!
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 21:35
احمق موجی!
-
هه!
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 21:15
پشه اومده می گه تو چطوری می تونی به کسی نگی این آدرس وبلاگتو؟ فکر کردم دیدم بر فرض این که من بخوام به کسی بگم آدرس این بلاگ رو! به کی بگم؟ به دمم؟ الان دقیقا غبطه خوردم! به پشه! به بهار! خوش به حالشون! ...
-
خدایا
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 21:06
خدایا به کی لعنت بفرستم؟ به کی فحش بدم؟ به کی تف بندازم؟ چرا همیشه دنبال مقصرم؟ خدایا! چرا؟ چرا من این قدر ترسو شدم؟ حالم داره از خودم بهم می خوره!
-
دوباره ..
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 21:02
همه چیز داره تکرار می شه ... دوباره! به طرز احمقانه ای! من فوبیا پیدا کردم! نسبت به این مسائل! لعنت! لعنت به همه چی! اعصابم داغونه! الان دقیقا به دارم حرص می خورم! قلوپ قلوپ !
-
حس نو!
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 18:55
تازگی ها حس می کنم نافرم حسود شدم! از حسادت متنفرم! یکی منو بزنه! بزنه بگه حسودی نکن بچه! بزن دیگه! من حسودم شدم آیا؟ یا تلقین می باشد؟ ...
-
بوقیدم به مدرسه!
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 17:07
نوشتم نمیاد! حرف زدنم هم نمیاد! نه حال نق زدن دارم نه حال تعریف کردن! نه حوصله ی گریه کردن دارم نه حوصله ی بلند خندیدن! حتی حوصله ی فکر کردن هم ندارم! خسته شدم از بس آدم خیالی ساختم بعد این آدمِ رفت سوار کشتی شد رفت جزایر هاوایی از اون جا به شکل یه جادوگر با یک جمجمه ی سوراخ شده برگشت و چند تا شیطان هم با خودش آورد و...
-
دلمان ...
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 17:04
چقدر دلم میخواد یکی رو تا می خوره بزنم! کی میاد جلو؟ چرا می ترسین؟ یکیتون بیاین دیگه! شترق! سرمو کوبیدم توی دیوار! حداقل این یکی نمی ترسه!
-
هوم!
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 18:19
هوم! من اصلا تکلیفم با خودم مشخص نی!!! یعنی چی؟ چه معنی داره؟ هان؟ حوصله ام سر رفت! چرا کسی پی ام نمی ده؟ چه معنی داره؟
-
لعنت ...
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 18:30
لعنت به همه چی! لعنت به زیستن و ماندن و بودن و هستن و مردن! لعنت به تو! من! اون ! این! ما ! همه! DOWN WITH ME!