قاطی پاتی

قاطی پاتی!

قاطی پاتی

قاطی پاتی!

پارن وان!

گشت. مدت ها بود می گشت.

هیچ کس نمی دانست از کی و به دنبال چه.

از روی کاناپه شروع کرد. زیرش. کنارش.

 زیر فرش.

 زیر تخت.

کمد لباس ها اسباب بازی ها همه و همه.

حتی توی جوراب هایی که برای شب کریسمس آویزان شده بودند.

کیس کامپیوتر را باز کرده بود و می گشت.

فقط می گشت.

اما نکته ای که وجود داشت این بود که هیچ وقت دو بار به سراغ یک مکان نمی رفت.

هیچ وقت دیده نشد دو بار برای اطمینان خاطر سطل شکر را بگردد.

قانون این بود :   هر جایی فقط یک بار گشته می شود!

هیچ وقت این قانون را نشکست.

 

....

ادامه ی داستان در برنامه ی بعدی!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
من خودم و مسعود پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:17 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

آخرش کسی فهمید به دنبال چه میگشت !؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد