نمی دونم چرا بعضی مواقع فکر می کنم خیلی دوستش دارم! یعنی هر کاری می کنم براش! هر چی بخواد ازم براش پیدا می کنم!
در سرکوب کردن انی جور چیزا بسیار موفقم! من می تونم! من باید همیشه این طوری بمونم!همینی که بودم و هستم!
هیچ وقت نتونستم به کسی بگم دوستش دارم!به هیچ کس! (فکر بد نکنین ها! جنس خودم منظورمه!)
واقعا چرا من این پرانتز رو نوشتم؟ چون همه همین فکرو می کنین! دوست داشتن فقط برای مخالفه است! شایدم من دارم خودمو گول می زنم!
نمی دونم! بدجوری دلم گرفته! دلم گرفته از این که تنهام! از اینکه یکی نیست بزنه توی گوشم!نمی دونم! داغونم یه جورایی!
کاش این غرور لعنتی بی خیال می شد!کاش تموم می شد این تنهایی! این که همه چیزو می ریزم توی خودم!از اون کوچیکه گرفته تا اون بزرگ بزرگه!
چرا اینقدر بداخلاق. آدم که این همه با خودش بد اخلاق نمی شه . یه ذره کوتاه بیا بابا